دریا
به پیش روی من تا چشم یاری می کند دریاست
چراغ ساحل اسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غم دریاست . دلم تنهای تنهاست
وجودم بسته بر زنجیر تعلق هاست
خروج موجها با من میکند نجوا
که هر کس دل به دریا زد رهایی یافت رهایی یافت
مرا ان دل که بر دریا زنم نیست
زپا این بند خونین بر کنم نیست
امید ان که جان خسته ام را به ان نادیده ساحل افکنم نیست
باز هم غم دریا شدو دلم تنهای تنها
باز هم غم دریا شد و دلم تنهای تنها ......
شنبه 28 اردیبهشت 1392 - 7:54:30 AM